۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

خواب

در رو با فشار مختصری باز کرد، تاریکی داخل اتاق به صورتش تابید. خونه کوچیکی بود که به دو قسمت تقسیم میشد،آشپزخونه و قسمت دیگری که هم اتاق نشیمن و هم اتاق خواب بود. حتی با چشم بسته هم میتونست راهش رو از میون وسایل درون اتاق پیدا کنه . بوی تند عرق و لباسای چرک که در سرتاسر اتاق پخش شده بودند امشب بیشتر از همیشه به مشام می رسید . لحظه ای صبر کرد تا به صدا ها گوش کنه، صدای چیک چیک شیر دستشویی، مدت ها بود که باید تعمیر می شد . صدای خش خشی که احتملا متعلق به همسایه طبقه بالا بود، پیرمردی که لخ لخ کنان از اتاقی به اتاق دیگر می رفت و گاه گاه از لای پنجره اتاقش چشمان نمناکش رو به بیرون میدوخت . وقتی مطمئن شد که امشب هم مثل شب های دیگه یه شب عادیه راهش رو تا آشپز خونه به سرعت طی کرد تا یه نوشیدنی بخوره...
به گزارش پلیس سمٌی که در نوشیدنی اش ریخته شده بود بلافاصله اون رو کشته بود...
(ادامه دارد ...)

۱ نظر:

ehsan گفت...

WOW ! kheili radife refigh ... damet garm karet 2roste kheili khoob minevisi... moaffagh bashi