۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

بچه خوشگل

یه گوشه وایساده بودم و آدمایی رو که برای افتتاحیه امده بودن دید میزدم ، فکر نمی کردم اینقدر جمعیت زیاد بشه ، تعداد کسایی که فقط برای دیدن عکس ها اومده بودن کم بود ، کلا آدمای مزخرفی بودن ، عده ای هم صرفا برای خوشگذرونی اومده بودن ،
تازه یه سیگار روشن کرده بودم که یه دونه از اون بچه خوشگلا اومد طرفم،
"عکسای با مزه ای می گیرین،من خیلی خوشم اومده ، نور خوب و ... می تونم بپرسم این چه سبکیه؟ "
حسابی حالم رو با این حرفش بهم زد .گفتم:
"اینجا خیلی شلوغه ، من یه کافه ی خوب این نزدیکیا می شناسم می خوای بریم اونحا بیشتر در مورد عکس و نور و از این جور چیزا حرف بزنیم؟"