۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

#365

آن روز که گریه هایت

سمفونی گریه هایت

گوش هایم را گایید
تن راخمانینف در گور لرزید

گفتم
ایناف ایز ایناف
خندیدم

با لحن احمقانه ای شروع به خواندن کردم

گورهای زیادی لرزیدند

گریه هایی که در گور گیر گارگرگــــــــــــــــــــ
و من تنها به یک چیز فکر میکنم

چرا گریه هایت خنده دار است احمق?!

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

i'm building a time machine

------------------- اتاق زرد

آن روز که درخت ها بنفش بودند و
من هفت بار از آسمان آبی تر
او در اتاقی زرد ایستاده بود و
منتطر بود باران ببارد

Black cat-White cat

سیاه می نمود
گربه سفید
هنگام غارت
زباله دانی خانه ی آجری.

Dumb

ای کاش من
آن کریزتف ها
آدرین ها و
دومینیک هایی بودم
که در پراگ پا اندازند و
تو فقط برای من کار می کردی
همین!
دندونام زرد شده انقد غصه خوردم
gonna cut my hairs in the memory of your fingers,..
Mom in love,Daddy in space.
im not good at life.

#16

اتاقم سرطان پنجره گرفت.
سایه ام خود را تا زیر ناخن پا هایم بالا کشید.

#37

نمناک بود امروز اتاق آبی من"
29 October 2011

''The horror of being faceless''

There is a white hole in the wall,a mirror.

it's a trap.i know i am going to let myself be caught in it.

i have the grey thing appears in the mirror.i go over and look at it,i can no longer get away.

it is the reflection of my face.

بدون تاریخ


،در دهانم خندید کودکانه
.نارنجی شدم